ژان پل سارتر فیلسوف شهیر ومبارز ضد استعمار فرانسوی در مصاحبه ای می گوید :
« من مذهبی ندارم ولی اگر می داشت مذهب شریعتی می بود .»
یک شرق شناس شهیر انگلیسی نیز درباره حافظ شیرازی عین همین نظر را ابراز داشته بود .
براستی مذهب شریعتی چیست که هر کسی با آشنائی با او وآثارش خود را با وی همذات می پندارد . این همذات پنداری شامل حال همه عارفان عاشق مردم می شود . می دانیم که در تشییع جنازه مولوی از همه مذاهب و فرقه ها حضوری حیرت آور داشتند و گوئی که پیامبر یا امام خود را از دست داده اند و هر فرقه ای او را از آن خود می دانست .
یک عارف موحّد در فراسوی نیک و بد و در ورای مذاهب و مکاتب قرار دارد و از بود و نبود فرا رفته است و حق واحده انسان را دریافته واز همان منظر به مردمان می نگرد و ذات انسانی همه را مخاطب قرار می دهد وخدایگونگی آنان را برمی تاباند . این ویژگی را بیش از همه عارفان در باره شخصیت علی ( ع ) در می یابیم که کافر و موٌمن را بخود جلب می کند و حتّی کسی چون معاویه را به ارادت و تصدیق می کشاند . اینان از منظر فرهنگ قرآنی از علیّین (علی واران) هردورانی هستند . دکتر شریعتی بر هر دلی می نشست و زبان حال هر مکتب و مذهبی بود و حقّ هر فرقه ای را آشکار می کرد و به همین دلیل به هر مکتبی متهم بود : کمونیست ، اگزیستانسیالیست ، بودائی ، وهابی ، اسماعیلیه ، بهائی ، مسیحی و حتّی یهود و فراماسونی . اوهمه را درک می کرد زیرا خودش را می شناخت . این هویّت همه خود- شناسان ( عارفان ) جهان است زیرا خود شناسی به مثابه مغز هر شناختی است و اهلش را به حقّ یگانه پدیده ها می رساند واین مقام توحید است . همانطور که همه آدمها متعلّق به هر مکتب و مذهبی بالاخره خدا را قبول دارند حتّی کمونیست ها و نیهیلیست ها . وآنکه خدارا شناخته باشد همه او را تصدیق خواهند کرد و حتّی علیرغم میل وآگاهی شان در قلوبشان راه می یابد ونمی توانند که او را دوست نداشته باشند . زیرا هر که حق مردم را شناخت مردم را دوست می دارد و مردم هم نمی توانند که او را دوست نداشته باشند . محبّت محصول معرفت است . و این نشان می دهد که دکتر شریعتی در چه مرتبه ای از عرفان قرار دارد که دل از عالم و عامّی و دانشگاهی و حوزه ای و کافر و موٌمن برده است .
مذهب شریعتی توحید است : خدابینی در همه !
مادر بزرگی رنجور وبیسواد وامّی وروستائی داشتم . سال اوّل پیروزی انقلاب بود وازرادیو سخنرانی شریعتی پخش می شد . مادر بزرگم از جا پرید واز من پرسید که این مرد کیست که حرف می زند . گفتم : تو نمی شناسی ! گفت صدای او مثل صدای علی است . این اظهار نظرش مرا به حیرت انداخت زیرا او اصلاً حرفهای شریعتی را هم نمی فهمید زیرا فارسی نمی دانست و فقط نوای صوت شریعتی چنان در دلش رخنه کرده بود که گوئی صدای امامش را می شنید . این صدای عشق وایمان بود که بر قلوب اثر نمود وموجب انقلاب ( قلبی شدن ) شد .
براستی مرگ شریعتی موجب پیروزی انقلاب شد همانطور که خودش در یکی از اشعارش پیشگوئی کرده بود که با مرگش ملّتش از بند خواهد رست .
No comments:
Post a Comment